- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
بازگشت کاروان سیدالشهدا علیه السلام به مدینه
آمـدم از سـفـر، مـدیــنـه سـلام خسته و خون جگر مدینه سلام بـا شـکـوه و جـلال رفـتـم مـن دیـدهای بـا چـه حـال رفـتم من وقت رفـتـن غـرورِ من دیـدی آن شـکــوهِ عـبـورِ مـن دیــدی محملم پرده داشت یادت هست؟ جای دستی نداشت یادت هست ثــروت عــالــمــیـن بـود مــرا دلـبـری چـون حـسیـن بود مرا دستِ عــبـاس پـرده دارم بـود عــلــی اکــبــرم کــنــارم بــود هر زنی یک نفر مُلازم داشت نجمه مه پارهای چو قاسم داشت کـاروان آیـههای کـوثـر داشت روی دامان رباب اصغر داشت حال بنگـر غریب و سرگـشته کـاروان را چنین که برگـشـته بــا غـــمِ عــالــمــیــن آمـــدهام کـن نـظــر بـیحـسـیـن آمـدهام ای مـدیـنـه خـمـیـده بـرگـشـتـم زار و محنت کـشیـده بر گشتم بــا رســولِ خــدا سـخــن دارم بـر سـرِ دسـت پــیــرهـن دارم دل مـن شـاکـی اسـت یـا جـدّاه چـادرم خـاکـی اسـت یـا جـدّاه سـو نـدارد ز گـریـه چـشـمانـم پـیـنـه بسـته بـبـیـن به دستـانـم خـاطـرت هست نـالـهها کـردم دست بر سر تو را صدا کردم از حـرم سـویِ او دویــدم مـن هر چه نـادیـدنی ست دیـدم من من غـروبـی پُـر از بــلا دیـدم شـاه را زیـر دسـت و پـا دیـدم آن چه را کـس نـدیـده من دیدم صحـنـۀ دست و پـا زدن دیـدم خـنجری کُـند و حنجـری دیدم تَــه گــودال پــیــکــری دیــدم آه جَـدّاه امان ز صوتِ حـزین جـمــلـۀ آخــرم بـه اُمّ بــنــیــن پـسـرت تکـیـه گـاه زیـنب بود مـرد بـود و سپـاه زیـنـب بـود پـسـر تـو ز زیـن اسـب افـتـاد ضربههایِ عمود کار دستش داد او زمین خـورده و بـلـنـد نـشد سـرِ او روی نـیـزه بـنـد نـشـد
: امتیاز
|
بازگشت کاروان سیدالشهدا علیه السلام به مدینه
سـوی دروازههای شهـر نـبـی کـــاروانـــی ز دور مــیآیـــد کــاروانـی کـه از مــیــانـۀ آن عـطـر عشق و حضور میآید زودتـر زآن که قـافــلـه بـرسد قـاصـدی آمــده ز جـانـبــشـان قـاصـدی کـه سـیــاه پـوشـیــده مو پـریشان و دیـدهاش گـریان در مــیــان مــدیــنـه بـا نــالــه مــیدود داد مــیزنــد: مــردم "پـور شیـر خـدای را کـشتـنـد عــوض چـنـد کـیـسـۀ گـنــدم" هـمـه از خـانـهها بـرون آئـیـد حــاجـی داغ دیــده آمـده اسـت دخـتــر سـیــد زنــان جــهــان قـد و بـالا خـمـیـده آمـده اسـت
: امتیاز
|
بازگشت کاروان سیدالشهدا علیه السلام به مدینه
کـیـست این زن ز دور میآیـد بـا نـگــاهــی صـبــور مـیآیـد آبـلـه پـا و خـستـه و مـجـروح جـسم او راه مـیرود یـا روح کیست این زن که جامهاش نیلی ست گل گل صورتش رد سیلی ست هر طرف وای وای و همهمه ست عجب این زن شبیه فاطمه ست رنـگ و بـوی حسیـن دارد او شیـون و شور و شین دارد او مردم این زینب عزیـزم نیست محرم چشم اشک ریزم نیست زینب من که قـد خـمـیـده نبود این قدر رنگ و رو پریده نبود وای من روی او خراشیده است چه کس این بذر فتنه پاشیده است آفـــتـــاب قــبـــیــلــۀ طــاهــا! زیـنـب مـن! عــقــیـلـۀ طـاهـا! دخــتــر آســـمـــانــی زهـــرا! مــیــوۀ زنــدگـــانــی زهـــرا! آمــدی، آمــدی غـرور عـلـی! وارث سـیــنـۀ صـبـور عـلـی! تـو کـه مـحـبــوبـۀ خـدا بـودی زیـنـب دوش مصطـفی بـودی آمدی زیـنـبـم، شکـستـه چـرا؟ این همه خسته خسته خسته چرا؟ آه زیـنـب چــقــدر تــنـهـایــی! کـوه دردی ولـی شـکــیـبـایـی ز چه هـستی؟ ز سنگ یا آهن ای کـبــودای تــازیــانــۀ مـن!
: امتیاز
|
مدح و تاج گذاری امام زمان عج الله تعالی فرجه
شد فصل دستـبوسی سلطان سامـرا بر تخت دل سـوار شده روح کبریا تأثـیر کرد سوز دعـاهـای پشت در تا شد نوای فاطمه «ای منتـقـم بیا» درهـم شکست رسم قـدیـمی کاخ ها رونـق گـرفـت رابـطـۀ شـاه با گـدا اوج خـزان جـوانـه زده شاخۀ امـید حق هدیه کرده بر همه دنیا بهار را صد شکر که شده ولی امـر ما ولی صد حیف که نهان شود از چشم ماسوا در سن پنج سالگیاش مثل حیدر است زنـده شده غـدیـر دوبـاره به یـادهـا لاسیف، چون کمان دو ابروش، جایز است با اینکه کودک است بگـوئیم لافـتی افتاده لرزه بر تن ابلیس،مشکل است سـجـده نکـردنِ رخ زیـبـای یـار ما تا روشنی صبح زمانی نمانده است یلدا شکست میخورد و میرسد ندا ای اهل عـالم آمده منجـی و منـتـقـم با ذکر یاحسین شود محـشری به پا این بـار کار دوزخیان میشود تمام باشد قـرار و وعـدۀ ما محضر امام
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای پـشت گـرمـی فـقـرا از قـدیـمها آمـوزگـار مـکـتـب سـبـز کـریـمهـا در خـلوت شبانه چه انسی گرفتهاند با عطر و بوی خوب حضورت نسیمها در حُسن خُلق با پدرت مو نمیزنی پُر کـردهاند دور و برت را یتـیـمها پر میکشم همیشه غـریبانه تا بقـیع تـا مـقـصـد هـمـیـشگی یـاکـریـمهـا از سفرۀ تو نان و نمک خوردهایم ما حتی از آن به خانه یمان بردهایم ما
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
کریم هستی و الطاف بی حـدی داری میان مـا به کـرامت زبـانـزدی داری گداست در به در رزق خود ولی اینجا شما به سمت گدا رفت و آمدی داری حـرم اگـر چـه نـداری ولی بـدان آقـا مـیـان سـیـنـۀ عـشـاق مـرقـدی داری کریم هستی و حیف است ای عزیزخدا نه بـارگـاه طـلایی نه گـنـبـدی داری رسیدهام که ببخشی مرا تو از سر لطف «اگر چه معـتـرفم نوکر بدی داری»
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
قبل از سلام کردن سائل سلام کرد این بار هم کرامت خود را تمام کرد در حیرت است واژه ایثار از حسن نان شبـش دوبـاره نـثـار غـلام کرد تا دید فاطمه که گره خورده کار من ذکر مـرا «کـریـم علیه السلام» کرد زنجـیر عـقل مانع عشقش نمی شود هرکس که پای درس حسن ثبت نام کرد رحمت به آن کریم که از لطف بی حدش با جبرئیل، شاعر خود هم کلام کرد ابیات مِدحـتش همه بیت المقدس اند ترویج مدح، صاحب بیت الحرام کرد از قدرتش نپرس؛ جمل را نظاره کن کاری که با سپـاه سـواره نظام کرد چشمم به احترام قدومش به سجده رفت کامم برای بوسه به دستش قیام کرد در خاطرم نمانده که شغلم گدایی است از بس گدای فاطمه را احترام کرد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
سـفـرۀ بـاز تـو آنـقـدر گــدا پــرور بـود روز و شب سفرهات از خیل گدا محشر بود غیر بیت الحسن این شهر کرم خانه نداشت که دراین شهر فـقط خانه تو بی در بود
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
آمــدم پـشـت در خـانــۀ آقـای کــریــم میکشم بر سر خود خاک کف پای کریم درِ ایـن خـانـه ز مـقـدار نـبـایـد دم زد با همه فـرق کـنـد شیـوۀ اهـدای کـریم من فـقـط آمـدهام سیـر نگـاهـش بکـنم کارمن نیست سرودن ز سجایای کریم اولـیا پـشت در خـانۀ او صف بستـنـد در خود عرش بود مرتبه و جای کریم نان این خانه به ما عزت و شوکت بخشید به جهان فخر کنند خیل گـداهای کریم ما گـدای پـسر ارشـد حـیـدر حـسنـیـم پس امید هـمۀ ماست به مـولای کـریم میرود دل به همان جا که تعلق دارد مـیرود پـشت در خـانـۀ آقـای کـریـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
از تو به یک اشاره و از ما سری بلند در سـایـه سـار دلـبـریت دلـبـری بلـنـد دستی بزن به مس که طلا میکند دُرست در بین حرفـه کاری تو زرگـری بلـند یوسف تویی؛ کریم تویی؛ مجتبی تویی تا انتهـای شـهـر صف مـشتـری بلـنـد ما از جمل؛ شجاعت تو درک کردهایم این که دلیل نیست صف لشگری بلند اصلا بهـانه بود تو را جـلـوه گـر کـند با یا حسن؛ عـلـی بُکـنـد هر دری بلند در کـشتی نجـات حسین ابن مـرتضی سکان به دست زینب و تو لنگری بلند محشر دو چشم توست؛ قیامت به پا نکن عین الیـسار تا به یـمین محـشری بلند در کربلا قـیامت تو یک قـیامت است کـوتـاه قـامـتی که کـنـد پیـکـری بلـند با ضربههای قـاسم تو میخورد زمین دشمن به گـوش تا شنـود حـیدری بلند این هم برای عرض ارادت به ساحتت لطفت مـدام و قـدمت این نـوکری بلند ما پـیــرو سـیـادت سـادات حـیــدریــم عمـرش زیاد؛ سـایۀ سر رهـبری بلند ای وای از آن غمی که تو را پیر کرده است وقتی عصا شدی که شود مـادری بلند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
مرغ دل باز هم غزل خوان شد پنجـمین روزِ ماه شعـبـان شد دو سه روزی به کربلا رفت و حال آمـد دخـیـل سلـطـان شد اول آمـد ســراغ خـانـۀ او ... هرکسی از ازل مـسلـمان شد هر که سجده نکرده بر درِ او آخر از مسلکش پـشیـمان شد پینه بسته است روی پیشانیش سـیـد الـسـاجـدیـن دوران شـد آنقدَر کیسه روی دوش گرفت نیـمه شب ها گـدا فـراوان شد از ابـوحـمــزههــای او بــوده نفْس بیمار اگر که درمان شد امشب آمـد گـلی به عـالـم که مــایـــۀ آبــروی ایــران شــد کـاش بـیـنـم بـقـیــع او مـثــل بـارِگــاه شــه خــراســان شـد کار او بود اگر که چـشـمانـم چشمه گردید و پُر زِ باران شد اصلا از گریههای هرشب اوست که به روی لبم حسین جان شد تـا چـهـل ســال آب را دیـد و روضه خوان گلوی عطشان شد تا چهـل سال اگر ذبـیحی دید مـشـکــلــش آب دادن آن شـد تا که چشمش به شیرخوار افتاد یـاد طـفـل ربـاب گـریـان شد گـریههای محـرمـم از اوست شال مشکی و پرچمم از اوست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
ای خوشا صبحدم و روی نکوی گل سرخ ای خوشا مستی و صهبای سبوی گل سرخ ای خوشا اهل دل و اهل مناجات سحر چشم چون باز نمایید به روی گل سرخ نـیـت آن گـل شـبـنـم زده را مـیدانـی؟ درس تطهیر دهد آب وضوی گل سرخ مـدعـی لاف زد و هـیچ نـفـهـمـید چـرا بلبل دلشدۀ مست است ز بوی گل سرخ چشم دل باز کن و گوشۀ محـشر بنگـر نافله خواندن عشاق به سوی گـل سرخ این گل سرخ که دل با غم عشقش شاد است پسر حضرت عشق است همان سجاد است او همان غنچۀ عشق و گل دلخواه دعاست او همان سالک و رهپوی گذرگاه دعاست پُر تلاطم دلش از واقعۀ کرب و بلاست پر ترنّم لبش از زمـزمـه و آه دعـاست نور او جلوه نما در همۀ ارض و سماست شمس رخشان ولایت بود و ماه دعاست اولین درس دبـستان صحـیـفه این است رستـگـاری بشر در گـذر راه دعـاست پدرش خون خداوند و خودش عشق خداست پدرش شاه شهید است و خودش شاه دعاست خـیـز از جا و بیا عـیـدی مـیـلاد بگـیر کربلا و نجـف از حضرت سجاد بگـیر شب قدر است عجب موی سیاهی دارد! دل حـق برده عجب برق نگـاهی دارد! وه چه دشمن شکن است اشک شبانگاهی او اشک سرباز وی است، وه چه سپاهی دارد! دستـگـیـر دل افـتـاده به چاه گـنـه است چه غمی آنکه چنین پشت و پناهی دارد هر که شد خـادم او اذن دو عـالـم دارد هر که شد سائل او منصب شاهی دارد آنکه شد نـوکـر سجـاد به مـیـزان جـزا چه حساب و چه کتاب و چه گناهی دارد؟ ما که دیـوانـۀ عـشـقـیـم و ز غـم آزادیم بـنـدهایـم و همه در ذکـر هـوالسـجـادیـم بـشـریت به تو مـرهـون، پـسـر ثـارالله مـعـنـویت به تو مـدیـون، پـسـر ثـارالله لـیلی کـرب و بـلایـی دل عـشاق تـویی همه دلـهـا به تو مجـنـون، پـسر ثـارالله هر که غافل ز تو و عشق تو شد سود نکرد شـده بـییـاد تو مـغـبـون، پـسـر ثـارالله هر که در راه زیارت بدهد جان، زده است جرعهای زآن لب میگـون، پسر ثارالله در مـصیـبـات تـو و عـمـۀ تو جـا دارد دل مـهـدی بـشود خـون، پـسـر ثــارالله ما ز درگـاه تو تـاثـیـر دعـا میخـواهیم فـرج مـنـتــقـم آل عـبــا مـیخــواهــیــم تو همانی که خودت اوج دعـا را دیدی زیر شمـشیر شیـاطین تو خـدا را دیدی چشم تو چشم خدایی است که در اوج عطش سـر نـیـزه سـر پــاک شـهـدا را دیــدی سوخت قلب تو از آن لحظه که در بارش تیر دست و مشک و علم شاه وفـا را دیدی بـیـن مـقـتـل گـل گـلـزار بـقـا را دیـدی بـیـن آتـش حـــرم آل عــبــا را دیـــدی در کــنـار بــدن بــیســر شــاه شــهــدا مــو پــریـشـانـی اُمُّ الـنـجــبـا را دیــدی حق همین بود که جان سوختۀ تب بودی زائـر روی کـتک خـوردۀ زینب بودی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
نذر تو کردم دلم را، مولای من! بار دیگر از کوچه باغ دل من، ای روح آیینه بگذر امروز، روز بهشت است، عطر تو میبارد از عرش از عطر ناب حضورت، شد آفرینش معطر هستی ز نورت جوان شد، خورشید در آسمان شد شد فجر صادق شکوفا، شب شد ز نور تو پرپر رفت از جهان بوی پاییز، آمد بهاری دل انگیز در ذهن خاک سترون، شد باغ مینو مصور ما را اجابت کن ای عشق، ای قبله گاه ملایک! ما را اجابت کن ای عشق، سجاد، نور مطهر تبریک یاران سحر شد، خورشید دین جلوه گر شد نور خدا منتشر شد، در این جهان بار دیگر
: امتیاز
|
مدح و مناجات با زین العابدین امام سجاد علیهالسلام
کعبه شد سر زلفت دل به سجده افتاده لحظهای کنارم باش در فضای سجاده در سحر دو چشمانت باب اشک بگشاده غـربتی غـریبانه نیمه شب تو را داده در مسیـر بی دردی ظلمـتی فـرا گـیرم از نـمِ سـرشـک تـو آمـدم بـقــا گـیـرم نخل دلکش طوبی از غمت ثمر دارد بـا اصـالـت نـامـت آه مـا ثــمــر دارد هر که شد مناجاتی بهره از سحر دارد بی گـمـان نگـاه تو بر دلش نظـر دارد صاحـب دل مـایـی خـالـق دعـایـی تو منشاء گـل مـایـی سـیّـد الـبـکـائـی تـو آزادی تو مـمـزوج با غـم و بـلا باشد دل را که حریم توست بیگانه چرا باشد؟ شاهد مناجاتت چون ارض و سما باشد باید که دعـای تو مـقـبـول خـدا بـاشـد بر بنـدگیات تا حـشر حـیّ ازلی نازد چون شیعه، خدایش هم بر آل علی نازد تو اسـوۀ تـقـوا نه سر منـشاء تـقـوایی در سجـده ثـنـاگـوی شـه زادۀ لـیـلایـی با دست علی مامت شد شیعۀ زهرایی شد مفتخر ایران از همشهـریِ والایی روح توبه هستی تو نفـس آیۀ تطهـیـر هر رکن نمازت را گفته هر ملک تکبیر ای قـرین لبـهـایت گـوهـر دعـا سجـاد لحظه لحظۀ عمرت خلق هل اتی سجاد بـستـر وفـا سجـاد مـعـدن سخـا سجـاد روح لافـتـی سجـاد یا حـبـیـبـنا سجـاد خود فناء و محبوبِ ربّ متّقین هـستی در ثنای تو این بس زین العابدین هستی در خلقت ما نامت مقصود و دلیل آمد هویِ سحرت ما را عمری است کفیل آمد بر نم نـم اشک تو یعـقـوب دخـیل آمد تا از تو بهـا گـیرد با نـدبه خـلـیـل آمد اولـیـا گـرفـتـارت مـشـتری بــازارت از حق همه میجویند یک فرصت دیدارت از خطبۀ غرّایت هر تبکده ویران شد با فیض دعای تو هر دلشده سلمان شد الشام مگو دیگر دل زار و پریشان شد تو دیدهای آن مه را کز نیزه نمایان شد ای نهضت عـاشـورا مدیـون کـلام تو باشد دل زیـنب هـم مـرهـون مـرام تو آسمان و شبهایش با غمت هماهنگ است در صحیفه نجوایت لهجهای خوشاهنگ است در رثای درد تو صد صحیفه خونرنگ است میل کربلا دارم سینهام چو دلتنگ است عمری است که مجنون لیلای بقیعم من شادم که پرستـوی شیـدای بقـیـعـم من کاروان آل الله سوی کـوفه مهمان بود سجدههای خون بود و یک گلوی عطشان بود پـیکـری بدون سر در تب بیـابـان بود جای بوسه پیدا کن بر تنی که عریان بود تازیانه با جـسم خـسته در تـلاقـی بود خواهری کبودین در جستجوی ساقی بود نینوای پُر دردی دیدهای تو هر غم را ناقه ناقه میجـویـد خـواهـر محـرم را شانه زن که میباشد گیسوان درهم را نـالـۀ تـو آتـش زد گــریـۀ مـحــرم را صدق نوکری امشب از کرم عطایم کن سیّـدی تـو راهـیِ حـجّ کــربـلایـم کـن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
ای شـکـوه فـرازهـای دعـا نغمۀ عـرشی و صدای دعا دست من را بگیر از عَرشَت بنـده بنـواز، ای خـدای دعا بـنـدهای را کـه دور افـتـاده بـنـمـا امـشـب آشـنـای دعـا من دخـیـل دعـای تـو هـستـم بــنــدۀ ربّــنــای تـو هـسـتــم دلی امشب به خاک پات افتاد شـشـمـین دلـبر خـدا سـجاد یـا عـلـیِّ بـن سـیـد الـشـهـدا شد زِ ذکرت دلم حسین آباد مینـویسم اسیـر یـعـنی من کـه شــدم بـا تـعـلّـقـت آزاد نـوکـر خـانه زاد نام من است عـبدِ زین العـباد نـام من است بـارش رحـمـت خـدایـی تو دلـخـوشـی دل گــدایــی تـو سینۀ تو اگرچه پُر درد است به جـراحـات دل دوایـی تو در اسارت اگر که باشی، باز به کـرم کـردن آشـنـایی تـو گنج العرش است زیر پاهایت رحـمـت واسعـه است بابـایت ما به دستـان تو مسلـمـانـیم از تـبـار شـما و سـلـمـانـیـم شهـربانـوی ماست مادر تو ما تو را خویشِ خویش میدانیم بس که ما عاشق علی هستیم مـیـزبـان شـه خــراسـانـیــم نه فقط قلب ما سرای شماست کـلِّ ایـران ما بـرای شمـاست شب میلادت ای سلالۀ نور مست ذکر علی شدیم، چه جور نورت ای آفتاب مشرقِ مِی از دلِ خستهام چو کرد عبور یـادم آمد فـروغِ رویِ تو و آن تجلّی و آن زمان حضور گـفـتـم این مـاه عـالـم ذَر بود که ازل از رخـش منـوَّر بود گـفـتـم این مـاه آمـده تـا مـا برسیم از مسیـر او به خـدا آمــده دومـیـن عـلـی مـن و عـــلــی خــانــوادۀ زهـــرا سفرۀ شیعگی چه با نمک است با عـلـی های سـیـدالـشُّـهـدا پسرانش هـمـه عـلـی هـستـند اســدُالله مــنـجـلـی هــسـتـنــد علی اکبرش چه غوغاییست چه قَدَر هیبتش تماشائـیست از علی اصغرش چه گویم، چون او خودش وقت رزم، زهراییست علی اوسطش سپهر دعاست کار وی چون خداش یکتاییست حضرت زین العابدین است او با غمی جانگداز عجین است او او سـتـم دیــده و بــلا دیــده کـوفه و شام و کـربـلا دیده دیده بر نی سر حسین و سپس خـنــدۀ نـیــزه دار را دیــده سر بـازار دور عـمّـۀ خود چـقـدر چـشـم بیحـیـا دیـده دور او حرف ناصواب زدند لـب به پـیـمـانۀ شـراب زدند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام سجاد علیه السلام
مائـیم مست جـام تو یا زین العابدین خـانـه خـراب نام تو یا زین العابدین هستـیـم مـرغ بام تو یا زین العابدین مست علی الدوام تو یا زین العابدین پس میدهـم سـلام تو یا زین العـابدین دردم همینکه با تو دوا میشود بس است ذکرم همینکه نام شما میشود بس است لطف تو دستگیر گدا میشود بس است وقتی که مستجاب دعا میشود بس است با رحـمـت مـدام تو یا زیـن الـعـابـدین با خاک تیره جز تو چه کس کرد زرگری؟ آب دهان کیست چـنین کـیـمیا گری آوردهام بــرات اگـــر دیـــدۀ تـــری فهمیدهام شکسته دلی خوب میخری به به؛ به این مـرام تو یا زین العـابدین نزدیک شمس مثل عـطارد شدیم ما سنگـیـم و از دعـات زُمـرد شدیم ما کردی نگـاه و مـرد تهـجّـد شـدیم ما فطرس که نه کنار تو هُدهُد شدیم ما بـا اشـتـیـاق دام تـو یا زیـن الـعـابـدین مهر غلامی پدرت بر جـبین ماست حُبُّ الحسین روز قیامت نگین ماست شه بانوی مجلـل شورآفـرین ماست نامش شرافـت همۀ سرزمین ماست ایـران فـدای مام تو یا زیـن الـعـابـدین نخل بهشت از رطبت بوسه میگرفت جبریل از نماز شبت بوسه میگرفت سجاده نیز از لقـبت بوسه میگرفت آنقدر حسین از دولبت بوسه میگرفت جـانـم به این مـقـام تو یا زین العـابدین نزدیک ذات، جای سجودت مشخص است بالای ساق عرش عمودت مشخص است یکپارچه علیست وجودت، مشخص است زهرا در این قیام و قعودت مشخص است حـق کرده احـتـرام تو یا زین العابدین ذکر عروجِ حلقۀ رندان صحـیفهات شد روشنایی شب ایـمان صحیفهات نهج البلاغه ایست فروزان صحیفهات شد خط به خط برادر قرآن صحیفهات دارد شکـر کـلام تو یا زیـن الـعـابـدین کیسه به دوش شب به شب مهربان شهر آه ای یتیم دوست خرما و نان شهر آقـای دوسـتـان خـدا ای امـان شهـر ابری شده است بار دگر آسمان شهر بـا سـجـدۀ غـلام تو یا زیـن الـعـابـدین مشتاق بوسه بر رخ ماه تو زینب است ازاین به بعد پشت و پناه تو زینب است یک اربعین تکیه گاه تو زینب است وقتی علم به دوش سپاه تو زینب است شد اسـتـوار گـام تـو یا زیـن العـابـدین کشتی عشق را تو به ساحل رساندهای با دستهای بسته اگر خطبه خواندهای ابن زیـاد را سر جـایـش نـشـانـدهای کاخ یزید را تو به خاری کشاندهای احسنت بر قـیـام تو یا زیـن الـعـابـدین آویـز دست مـادر من نـذر مـرقـدت دو گـوشوار دخـتر من نذر مرقدت فرشی که هست در بر من نذر مرقدت چیزی نـداشتم سر من نذر مرقـدت قـبـر بـدون بـام تـو یـا زیـن الـعـابـدین شاید دوباره صحن و سرایی درست شد بین مـدیـنه نـیـز بـنـایـی درست شد یک گـنـبد امام رضـایی درست شد آخر ضریح های طلایی درست شد آنجـا به احـتـرام تو یا زیـن الـعـابـدین با مـا ز دردهـای شب قـافـلـه بـگـو از زخـم گـردن و اثـر سلـسـله بگو از خـار و پـا و سوخـتن و آبله بگو از طرز خـندههای بـد حـرمـله بگو دور و بر خـیـام تو یا زیـن الـعـابـدین با تو حدیث کرب وبلا ترجمه شد و دانـه به دانـۀ شـهـدا تـرجـمـه شد و با یک حصیر مرثیهها ترجمه شد و جـسـم مُـرمّـل بـدمـا تـرجـمـه شد و با اشک صبح و شام تو یا زین العابدین
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام سجاد علیه السلام
در سجدههای خویش اگر چشم تر کنی سجـادههای هـستی را شعـله ور کنی بیشک ستون هفت فلک میشود اگر دستی از آستـیـن نـیـایش به در کـنی داود، طفـل مکـتب آوای سبز توست تا در صدای مرثیه خوانش اثـر کنی آنقدر خطبه خطبه، دعا در دعا شوی آنقدر خون بباری و قرآن به سر کنی تا خشت خشتِ ظلم و ستم را هر آینه در کاخهای معـرکه زیر و زبر کنی سجاده را که پیـرهـن عـصمتـت شده پرچم برای قصۀ این خیر و شر کنی یعنی به رغـم نـعـرۀ مـسـتـانـۀ سـتـم گوش زمانه را ز" مناجات " کر کنی باید که روزگار بترسد ز کفر خویش او را از آه نیـمه شبت بر حـذر کـنی ای وای بر زمـانۀ " لبـیک ناشناس" "سجاد" اگر تو باشی و نفرین اگر کنی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
آیههای نور حک گردیده بر پیـشانـیش مِهر و مَه ماتـنـد در آئـیـنۀ حـیـرانـیـش رو به سوی قبله میافتاد چون سجادهای آنکه محراب دعا زد بوسه بر پیشانیش از شرار عشق و شیدائی ز بس آتش گرفت اشک، گل انداخت بر رخسارۀ قـرآنیش میتراوید از وجودش عطر اخلاص و یقین سیـد سـجـاد شـد از سـجـدۀ طـولانـیـش صف به صف در آسمان قدوسیان صف میزدند بسکه دیدن داشت اشک و حالت روحانیش در منای عشق و ایثار و وفا روز ازل با ذبـیـح خویش ابراهـیم شد قـربانـیـش مصحف او را زبور آل یاسین خواندهاند عارفان را فیض بخشد مصحف عرفانیش مصف پاکش شقایق پوش شد زانفاس او جلوه کرده در همین گلزار گل افشانیش شاهد عشق و شهیـد زنـدۀ کـربـبـلاست شاهدانِ غرقِ در خون و شهید ارزانیش روز عـاشـورا کـنـار قـتـلـگـاه لالــههـا موج زد تصویر غم در دیدۀ طوفـانیش گرچه در ظاهر عدو بر گردنش زنجیر بست بود دشمن همچو نفس سرکشی زندانیش در غروب غم فزای کوفه و در شام غم شعله زد بر خرمن بیداد خطبه خوانیش غنچههای عشق پژمردند از غم تا نسیم گفت روزی داستان عشق و سرگردانیش از هوای ابری چـشمش دل عالم گرفت مزرع دین سبـز شد از دیـدۀ بارانـیـش عمر او با یاد روز سخت عاشورا گذشت جاودان شد کـربلا از گـریۀ طولانـیـش آشـکـارا شد گـهِ غـسـل تن رنـجـور او بر فقـیران نان و خرما بُردن پنهانـیـش از نسیم آستانـش میوزد عطـر بهـشت فخر دارد جبرئیل از منصب دربـانیش بهر کسب نور میتابد بر او خورشید و ماه حاجت نـوری ندارد مـدفـن نـورانـیـش میزبانی میکند از زائرانش روز و شب کاش ای دل یک شبی بودیم در مهمانیش کوثر توفیق در دست «وفائی» داده است آن که دارد آیـههای نـور بر پـیـشانـیش
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
ای دعا گشتـه دعـا با نفـس روح فزایت وی اجابت زده هنگام دعا بوسه به پایت چشم ارباب کرم از همه سو باز به دستت دست ارباب دعـا بستـه به دامان ولایت عاشق خُلق نکویت همه جا دوست و دشمن دشمن و دوست کند از دل و جان مدح و ثنایت کثرت خلـق الهـی همـه از یُمن وجودت وسعت مُلک خداوند بود صحن و سرایت مصحف تو که زبور و صُحف آل رسول است وحی مُنزَل بُوَد ای روح مناجات، دعایت تـو گـل سر سبـد گـلشـن کـشتـی نجـاتی رخ گل انداخته از بوسۀ مصباح هدایت گـره از کـار فـرو بستـۀ عالم تو گشایی گر چه بسته است به زنجیر، ید عقدهگشایت ملک و جن و بشر، ارض و سما گوش، سراپا تا دل شب شنوند از لب جانبخش، صدایت حـلقـۀ سلسلهها یکسـره در حلقۀ ذکـرت به فلک میرسد از حلقـۀ زنجیـر، ثنایت گل لبخند تو بر سنگ لب بام، عجیب است با وجودی که کند سنگ عدو گریه برایت تو پیـامآور خــون گـلـوی خـون خـدایی بوده در کربوبلا مقتل خون غار حرایت هیجـده داغ بـه دل داشتی و باز شکـفتی ای زده صبر و رضا خنده به لبخند رضایت جای تو همچو خداوند بود در دل مؤمن ظاهراً دید عدو گوشۀ ویران شده جایت میدمـد از نفـس روحفـزا بـوی حسینت میزند موج ز فریاد درون خون خدایت نسلهـا یکسره چشماند به دیـدار جمالت نسلها یکـسره گوشاند به آوای رسایت سعـی تـو بـوده ره قـرب الـی الله تعـالی کربلا مروه شـده، شـام بلا بـود صفایت به پدر حکم شهادت به تو فرمان اسارت با حـسینبنعلـی بـود یکـی جـام بـلایت با وجودی که دو بازوی تو در سلسله بسته بود از چار طرف دیدۀ سائل به عطایت بسته درهای جهان بر تو و پشتِ درِ بسته ملک و جن و بشـر، یکسره هستند گدایت این عجب نیست که چون پای به محرابگذاری ذات مـعـبـود دهــد سیــد عـبــاد، نـدایت نه عجب گر ملک العرش کند سرمۀ چشمش آن غباری که ز صحرا بنشیند به ردایت «میثم» و سایۀ لطف تو و فـردای قیامت ای پنـاه همـه در روز جزا ظـل هُمایت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
ای که خورشید جمالت پرتو افشانی کند عـالمی را جـلوهات زیبا و نـورانی کند تو همان خورشید تقوائی که عرش و فرش را از فروغ و جلوۀ تو حق چراغـانی کند جای دارد رهگذارت را ز گلهای بهشت جبـرئیل از عـالـم بالا گـل افـشانی کـند ای بهشتی رو عجب نبود اگر رضوان خُلد از جنان گرد سرت اسپـند گـردانی کند میزند لبخند بر رویت حـسین بن عـلی تا تـمـاشـا در رخت آیـات قـرآنـی کـنـد امشب از یمن قـدوم با شکوه تو حـسین هرکجا سائل بود دعوت به مهمانی کند زیـنت عُـبّادی و شایـسـته بـاشد تا خـدا نام زین العـابدین را بر تو ارزانـی کند شب همه شب بردعا و نغمهات مرغ سحر گوش جان را میسپارد تا غزلخوانی کند سر زند ازچشم تو تا عرش یک رنگین کمان هر زمانی دیدهات را اشک بارانی کند هیچ کس را با چنین تقـوا ندیدم غیر تو سجدههای خویش را اینقدر طولانی کند ای شهید زنده جز تو کیست بعد از کربلا تا از این گلشن به اشک خود نگهبانی کند شمع جـمع محـفـلِ امـروز مائی و ز ما غیر تو فردا چه کس رفع پریشانی کند کوثر توفـیـق میخـواهد ز درگـاه خـدا تا «وفائی» در مـدیح تو ثـنا خوانی کند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
وقـتی که فـروغ ازلی دیـدن داشت انـوار خـداونـد جـلـی دیـدن داشـت بـا دیـدن فـرزنـد عـزیـزش سـجّـاد لبخـند حسین بن عـلـی دیـدن داشت ************* شادی و طرب به دست غم بند زده است دل را به سرور و عشق پیوند زده است دیدند زمین و آسمان نـورانی است گفـتند مگر حسین لبخـنـد زده است ************* مـحـبـوب حـریـم حـق تـعـالـی آمـد تـفــسـیـر گـر نـــور و تـجّــلا آمــد درفصل شکفتنش سروشی میگفت سـجـاده نـشـیـن عــرش اعـلا آمــد
: امتیاز
|